بایگانی برچسب‌ها : کلیسا

santaskip

تبلیغات ضد کلیسای آتئیست‌ها در آستانه کریسمس

آتئیست‌های آمریکا به مناسبت نزدیک شدن ایام کریسمس بیلبوردهایی را در سطح برخی از ایالات آمریکا نصب کرده‌اند که در آنها بابانوئل خندان از کودکان می‌خواهد برای جشن کریسمس به کلیسا نروند. سازمان آتئیست‌های آمریکا اعلام کرده است که این بیلبوردها را در کلرادو اسپرینگز، کلرادو و رالی و کارولینای شمالی نصب کرده‌اند. بر روی هر کدام از این بیلبوردها تصویری از بابا نوئل است که به کودکان مجوز فرار از کلیسا میدهد و آنها را تشویق میکند که بدون رفتن به کلیسا رفتاری شایسته و خوب داشته باشند. دیوید سیلورمن از آتئیست‌ها آمریکایی میگوید سازمان متبوع او از مخاطبان خود میخواهد که بدانند رفتن یا نرفتن به کلیسا هیچ تاثیری در اینکه آنها آدم خوب‌تری شوند ندارد. آنها میگویند اعمال و رفتاری که تداعی کننده فصل تعطیلات، خیریه‌ها، شادی و جشن و سرور و وقت گذراندن با خانواده و دوستان است ربطی به مذهب ندارد. سیلور من رئیس سازمان آتئیست‌های آمریکاست.

skipgirlآتئیست‌های آمریکا سال گذشته در بیلبوردهایی که در برخی شهرهای آمریکا نصب کرده بودند کودکی را نشان می‌دادند که در حال نوشتن نامه برای بابا نوئل است. او در نامه‌ای به بابا نوئل میگوید که هیچ وقت دلش نمیخواهد هیچ کلیسایی را ببیند. سازمان آتئیست‌های میگوید بیلبوردهای امسال پاسخ بابانوئل به نامه آن کودک است؛ بابانوئل امسال به او اجازه میدهد بدون اینکه به کلیسا برود سعی کند انسان خوب و درستکاری باشد.

آتئیست‌ها مخاطب این بیلبوردها را افرادی میدانند که بین آتئیست شدن و مسیحی ماندن تردید دارند. نیک فیس مدیر برنامه ریزی ملی آتئیست‌ها میگوید ما آنها را تشویق میکنیم که زودتر از کلیسا جدا شوند.

ChurchixFacialRecognition (1)

کلیسا با کمک تکنولوژی تشخیص چهره بر حضور و غیاب مومنان نظارت می‌کند

یک شرکت کامپیوتری اخیراً نرم افزاری تولید کرده و در اختیار کلیساها قرار داده است که می‌تواند چهرۀ اشخاص را شناسایی کند و بر حضور و غیاب مومنان در مراسم کلیسا نظارت کند. هم اکنون بیش از چهل کلیسا درنقاط مختلف جهان به این تکنولوژی مجهز شده‌اند و انتظار می‌رود تعداد آنها در آینده افزایش پیدا کند. این نرم افزار پیشرفته توسط شرکت چرچیکس که یکی از شاخه‌های شرکت بزرگ و تخصصی اسکاکاش است طراحی و تولید شده است. این شرکت در زمینه تولید چنین نرم‌افزارهایی سابقه طولانی دارد.
عملکرد ساده این تکنولوژی از این قرار است: سیستم شناسایی چهره از طریق مقایسه عکس‌ها و ویدئوهای ضبط شده در مراسم کلیسا با عکس‌های موجوداز اعضای کلیسا هویت اشخاص حاضر را تایید میکند.  عکس‌های اولیۀ اعضا در هنگام ثبت نام در کلیسا ثبت و بایگانی می‌شود.
مشتریان اولیه این تکنولوژی فرودگاه‌ها، آژانس‌های دولتی و فروشگاه‌های بزرگ تجاری و همچنین کازینوها بودند. اما اخیراً این شرکت تولید نرم‌افزار از اقبال کلیساها به این برنامه خبر داده است. گرینشپان، رییس شرکت اسکاکاش میگوید تا کنون چهل کلیسا خواهان استفاده از این تکنولوژی شده‌اند و ما نیز درخواست آنها را اجابت کرده‌ایم. وی افزود در میان این چهل کلیسا، هشت کلیسا در آمریکا به این تکنولوژی مجهز شده‌اند. وی گفت این نرم افزار مزایای بسیاری دارد از جمله اینکه می‌توان بر حضور و فعالیت پیروان کلیسا نظارت داشت و از این طریقه کمک‌های خیریه به کلیسا را افزایش داد. همچنین نصب این نرم افزار سبب افزایش سطح امنیت کلیسا می‌شود و نیز مانع از سوء رفتار افراد بازدید کننده می‌شود.
اسکات توما از اعضای کرسی دین شناسی مؤسسه هارتفورد میگوید ایدۀ نظارت بر حضور مومنان در کلیسا به سالها قبل بر می‌گردد. وی با اشاره به پژوهش‌ها و تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده است خاطر نشان کرد در سال ۲۰۰۵ اکثر کلیساها در سطح جهان به سیستم کامپیوتری مجهز شدند و اطلاعات پیروان خود را در پایگاه دادۀ کلیسا به صورت دیجیتال ثبت و ضبط کرده‌اند. وی افزود کلیساها از آن زمان به این سو از انواع و اقسام سیستم‌های نظارتی و امنیتی از جمله دوربین‌های مدار بسته و یا ابارها نظارتی استفاده کرده‌اند. وی گفت با استفاده از این تکنولوژی به راحتی می‌توان برآورد دقیقی از تعداد افراد حاضر در مراسم به عمل آورد. گسترش ابزارهای نظارتی در کلیسا منتقدانی هم دارد. برخی معتقدند فضای خصوصی و قابل اعتمادی که در کلیسا وجود داشته است با ابزاری نظیر این برنامه و دوربین‌های کنترل‌گر از بین رفته است و در واقع تکنولوژی را تهدیدی برای فضای معنوی کلیسا و آرامش و فراغ بالی که در آنجا نصیبشان می‌شد می‌دانند.

IID_logo

گزارش جلسه نقش گفت‌وگوی ادیان در جهان امروز

نقش گفت‌وگوی ادیان در جهان امروز
نهمین سخنرانی علمی ماهانه موسسه گفت‌وگوی ادیان
نهمین جلسه سخنرانی موسسه گفت‌وگوی ادیان با موضوع نقش گفت‌وگوی ادیان در جهان امروز، با سخنرانی سید عبدالمجید میردامادی، از پژوهشگران حوزه گفت‌وگوی ادیان، برگزار شد
سخنران :سید عبدالمجید میردامادی

DynamicIma_mirdamadi2

سید عبدالمجید میردامادی در این جلسه به تفکیک درباره مفهوم دین و سپس نقش آن در جهان کنونی پرداخت و گفت: دین در غرب با چهار عامل شناخته می‌شود و به عبارتی دین باید قابلیت نشان دادن یک محتوا را داشته باشد، اشاره کامل به ماوراءالطبیعه داشته باشد و دانش‌هایی را در قالب راهنمایی‌های عملی ارائه دهد. درحالی‌که در حوزه اسلامی دین را با توحید، رسالت پیامبران و چشم‌اندازی که از آینده می‌دهد، می‌شناسیم.
وی با اشاره به اینکه بسیاری از ادیان بنابر آنچه ما اعتقاد داریم، به مسئله نسخ اعتقاد ندارند، گفت: ادیان دوره تاریخی خود را سپری می‌کنند و با ظهور یک دین جدید پیروان ادیان قبل موضع‌گیری‌هایی می‌کنند و این امری کاملا طبیعی است.
وی افزود: بعضی از ادیان بعد از ظهور گسترش پیدا می‌کنند، مانند دین اسلام و مسیحیت و طبیعتا ادیان قبلی در مقابل آن‌ها واکنش نشان می‌دهند و در این صورت شرایطی که باعث ایجاد رودررویی فرهنگی می‌شود منجر به به وجود آمدن دوره ردیه‌نویسی یا نقض‌انگاری می‌شود.
سید عبدالمجید میردامادی ضمن اشاره به تاریخ گفت‌وگوی بین ادیان به سال‌های بین جنگ جهانی اول و دوم اشاره کرد و گفت: در این تاریخ بحث ایجاد وحدت بین جوامع مسیحی مطرح شد (مانند آنچه امروزه به عنوان وحدت شیعه و سنی مطرح می‌شود) اما بعد از جنگ جهانی دوم بود که به طور عملی و به ابتکار شورای جهانی کلیساها این مسئله مطرح شد و پس از آن سال‌های ۶۲ تا ۶۵ مجمع واتیکان دو تشکیل شد که در آن بحث گفت‌وگوی ادیان نیز مطرح شد.
وی افزود: کاتولیک‌ها معتقدند گفت‌وگو به دو منظور انجام می‌پذیرد: هدف اول، تبلیغ است که حق ادیان تبلیغی است و هدف دوم، ایجاد امکان خیر برای رستگاری دیگران است.
وی تصریح کرد: دیالوگ مرحله دیگری از گذشت از حقانیت و دریافت این نکته است که حقیقت در اختیار یک جریان نیست.
میردامادی گفت: بحث گفت‌وگو، ضرورت تسامح و مدارا را بیش از پیش در جامعه مطرح کرد.
سید عبدالمجید میردامادی با بیان این‌که دیالوگ در غرب از دو جنبه داخلی و خارجی مورد توجه قرار می‌گیرد، گفت: بعد داخلی گفت‌وگو بیشتر در خصوص مسائل داخلی است و اگر سیاستمداران دیالوگ کردند، به رویکردهای دینی توجهی نداشتند و به مسائلی از قبیل مهاجرت، اقلیت‌ها و طرح همزیستی بین آن‌ها و رفع موانع توجه داشتند؛ یعنی بیشتر به مسائل اجتماعی توجه داشتند و می‌خواستند مسائل اجتماعی خود را حل‌وفصل کنند و دین را در قالب شرایط فرهنگی کشور خود بپذیرند، مثلا دین اسلام در قالب فرهنگ اروپایی قابل پذیرش است و تجربیات مسلمانان از صدر اسلام باید فراموش شود، روابط و تابعیت ایدئولوژیک باید از کشور مبدأ قطع شود و در مجموع باید تمام آنچه فرهنگ و مجموعه حقوقی یا قوانین مدنی و شهری و قانون اساسی آن کشور است، بپذیریم و به نظام موجود وفادار باشیم.
سپس وی دیالوگ را از بعد خارجی مورد بررسی قرار داد و گفت: ابتدا گفت‌وگوهای حقوق بشر مطرح بود که از کلیسا شروع شده بود، ولی رویکرد دینی نداشت و منظور از آن ایجاد بستر مناسب همزیستی بود.
سید عبدالمجید میردامادی به نقش دین در گفت‌وگوها اشاره کرد و گفت: ما به نقش گفت‌وگوی ادیان در مسائل کنونی اعتقاد داریم، اما برای پی بردن به نقش نهادی آن باید ببینیم جایگاه ادیان کجاست. وی تصریح کرد: با توجه به این‌که اکثر نظام‌ها سکولار هستند، بنابراین ادیان جایگاه ویژه‌ای که تعیین‌کننده باشد، ندارند.
سید عبدالمجید میردامادی به نقاط قوت و ضعف گفت‌وگوهای دینی که در کشورمان صورت گرفته است، اشاره کرد و گفت: نقاط قوت آن شناخت ماهیت اندیشه تشیع، توجه به جنبه‌های عقلانی و تساهل و تسامح در بین ادیان و ایجاد علاقه در جامعه جوان و دانشگاه است. وی نداشتن اندیشه و استراتژی خاص در گفت‌وگو را از نقاط ضعف این گفت‌وگوها خواند و گفت: به علت بهره‌وری نداشتن از استراتژی‌ها امکان مدیریت در گفت‌وگو را نداریم. وی نداشتن نیروهای کارآمد در مجموعه مطالعات ادیان و کمبود منابع مطالعات فارسی، عدم نهادینه شدن فکر گفت‌وگو و همچنین عدم بسط و گسترش گفت‌وگو به حوزه‌های فرهنگ و ادب و هنر و تکرار تجربه‌های گذشته را از دیگر نقاط ضعف گفت‌وگوهای صورت گرفته خواند و ضمن اشاره به مسئله گفت‌وگوی تمدن‌ها گفت: این مسئله نه تنها کمکی به گفت‌وگوی ادیان نکرد، بلکه تبدیل به گفت‌وگوی بین سیاستمداران شد که در نتیجه آن گفت‌وگوی ادیان زیرمجموعه گفت‌وگوی تمدن‌ها شد که در عمل توجهی به آن نمی‌شد.
وی در پایان گفت: در گفت‌وگو باید به اصولی چون ضرورت گفت‌وگو، ایمان به استواری ادیان از جانب پیروان و رهبران ادیان، به یاد داشتن اصول مشترک و اصل خردمندی و ملاک قرار دادن اخلاق معنوی و اتحاد، توجه کرد.
این جلسه با پرسش پاسخ حضار از سید عبدالمجید میردامادی پایان یافت.

متن کامل سخنرانی

چرا دموکراسی در جهان اسلام، ریشه ندوانده است

مشروح گفت و گو

چرا دموکراسی در جهان اسلام، ریشه ندوانده است؟

گفت‌وگو با چاندرا مظفر، متفکر مسلمان مالزیایی دکتر چاندرا مظفر (Chandra Muzaffar) از جمله فعالان حقوق بشر و اساتید دانشگاهی در مالزی است. او در برخی از دانشگاه‌های مالزی صاحب کرسی تدریس است و تا چندی پیش، رئیس مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها در دانشگاه مالایا بوده است.

گفت و گو با : دکتر چاندرا مظفر

——————————————————————————–

گفت‌وگو با چاندرا مظفر، متفکر مسلمان مالزیایی دکتر چاندرا مظفر (Chandra Muzaffar) از جمله فعالان حقوق بشر و اساتید دانشگاهی در مالزی است. او در برخی از دانشگاه‌های مالزی صاحب کرسی تدریس است و تا چندی پیش، رئیس مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها در دانشگاه مالایا بوده است. مظفر همچنین ریاست «جنبش بین‌المللی جهان مطلوب» را بر عهده دارد که یک سازمان غیردولتی است و می‌کوشد بین گفتمان دینی، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی سازگاری برقرار کند. او به سال ۱۹۹۸ بنا به دلایل سیاسی از کار خود در دانشگاه مالایا کنار گذاشته شد. اندکی پس از آن به جهان سیاست روی آورد و اکنون معاون رئیس حزب عدالت ملی (Keadilan) در مالزی است. چاندرا مظفر در این گفت‌وگو از نقش دین در سیاست آسیای جنوب شرقی سخن می‌گوید و چشم‌اندازی از گسترش چارچوبی مدرن و پیشرفته برای اسلام در جهان امروز را رسم می‌کند. جنوب شرقی آسیا یکی از متنوع‌ترین، پیچیده‌ترین و پویاترین مناطق جهان امروز است. تا پیش از سال ۱۹۹۷ که بحران اقتصادی دامنگیر سه کشور مالزی، اندونزی و تایلند شود، این منطقه شاهد رشد چشمگیر اقتصادی و تحول فرهنگی ـ اجتماعی شگرفی در سطح عموم مردم بود. بسیاری از ناظران خارجی معتقدند که حجم سرمایه‌گذاری خارجی (غربی) نقش اساسی در رشد این منطقه داشته است اما شما همواره بر عوامل دیگری تأکید کرده‌اید که توسعه آسیای جنوب شرقی محصول این دسته عوامل است. ممکن است در این زمینه توضیحاتی عرضه کنید؟ پیش از هر چیز باید به خاطر داشته باشیم که جوامع آسیایی به طور کلی و آسیای جنوب شرقی به طور مشخص، همیشه به شکلی از اشکال تعلق‌خاطر فراوانی به دین داشته‌اند. دین نقش مهمی در زندگی روزمره مردم این مناطق بازی می‌کرده است. این نقش، سطوح و صورت‌های مختلفی دارد از سطوح آیینی و شعائری بگیر تا سطوح نظری و بنیادی. ما نمی‌توانیم از نقشی که دین به عنوان یک نیروی تحول‌آفرین در آسیای جنوب شرقی ایفا کرده است صرف‌نظر کنیم و اساسا تبیین پدیده رشد و توسعه در این منطقه بدون توجه به عنصر دین و گفتمان دینی ناممکن است. اما بدیهی است که توسعه سریع این منطقه در خلال دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی معلول عوامل مکمل و مقدم دیگری هم بوده است. در این دوره ما شاهد ظهور و ایجاد سازمان‌های غیردولتی فراوانی بوده‌‌ایم که به همراه برخی جنبش‌های پرنفوذ اجتماعی، فرآیند توسعه به روایت سرمایه‌داری را مدام کنترل می‌کردند. این سازمان‌ها و جنبش‌ها نوعا متأثر از تفکرات دینی بودند و به مسائلی چون محیط زیست، حقوق کارگران و برابری جنسیتی علاقه داشتند. ایشان تفسیری بدیل از ارزش‌های پیشرفته آسیایی عرضه می‌کردند که تفاوت‌هایی با مکتب «ارزش‌های آسیایی» داشت. این مکتب اخیر به نوبه خود مدافعان پرشوری برای سرمایه‌داری پیدا کرده بود که می‌توان از لی‌کوان‌یو (Lee Kuan Yew) و ماهاتیر محمد (Mahatir Mohammad) نام برد. البته فکر نمی‌کنم منظور شما این باشد که دین یا گفتمان دینی، خود امری یک‌دست و یکپارچه باشد. همه ما می‌دانیم که دین هم به خودی خود موضوع مناقشه و چالش‌ میان بسیاری از فعالان و بازیگران سیاسی در این منطقه بوده است. حرف من این نبود که دین، امری ایستا، ثابت و یک‌دست است. اما تجربه کشورهای آسیای شرقی گویای این نکته است که همه ادیان ـ اعم از اسلام، بودیسم، هندوئیسم و مسیحیت ـ به مرتبه‌ای دست پیدا کردند که وسیله‌ای برای بسیج سیاسی شدند. درست است که نمونه‌هایی را می‌توان ارائه داد که دین از سوی برخی حاکمان به عنوان ابزار مشروعیت‌بخشی و تأمین خواست‌های طبقه حاکمه لحاظ می‌شده است اما این سکه، یک روی دیگر هم دارد. دو مثال در ذهن من است که منظورم را روشن‌تر می‌کند. مثال اول مربوط به فیلیپین است. همه ما می‌دانیم که گروه‌های مسیحی فیلیپین چگونه مسیحیت و الهیات رهایی بخش آمریکای لاتین را به خدمت گرفتند تا با حکومت فردیناند مارکوس ـ رئیس جمهور متمایل به آمریکای فیلیپین ـ مقابله کنند. در نیمه نخست دهه هشتاد میلادی، رهبران کلیسا در فیلیپین به همراه دانشجویان و فعالان دیگر کوشیدند تا خود را صدای اصیل مسیحیت معرفی کنند و به این ترتیب این دین را تبدیل به ابزار نقد هیأت حاکمه موجود در آن کشور کردند. فلسفه و اصول مسیحیت به کار گرفته شد تا ماشین جنگی ارتش فیلیپین را از کار بیندازد و ابهت نظامی مارکوس را پیش چشم مردم، بی‌اعتبار کند. هنوز در ذهن‌ ما این تصویر حیّ و حاضر است که راهبان کاتولیک فیلیپینی در برابر سلاح و سرنیزه سربازان دولت، سپر انسانی تشکیل می‌دادند. چنین اقداماتی نهایتا به تغییر نگرش مردم منجر شد و آرام آرام افکار عمومی در برابر فساد و بی‌کفایتی دولت مارکوس موضع گرفت. پایان ماجرا به آنجا انجامید که حتی سربازان فیلیپینی از دستور مقامات مافوق خود سربازمی‌زدند و این درست وقتی بود که آنها می‌فهمیدند آنچه از ایشان خواسته می‌شود دقیقا نقطه مقابل اعتقادات دینی‌شان است. مثال دیگری که به یاد من می‌آید مربوط به بودائیان میانمار ـ برمه است که در برابر حکومت نظامی و خشن قیام کردند. رهبری این قیام را آئونگ سان سوکی‌یی (Aung san suukyi) بر عهده داشت. او کفایت و مشروعیت حاکمیت سیاسی این کشور را به واسطه بهره‌گیری از نقد دینی حکومت مورد تردید قرار داد. خانم کی‌یی با تکیه بر اصل عدم خشونت که در قلب آیین بودا جای دارد حکومت برمه را این‌گونه معرفی می‌کرد: یک دیکتاتوری نظامی که قدرت را غصب کرده و فرآیند دموکراسی در کشور را مسدود کرده است. سان کی‌یی در قبال این واقعیت خیلی حساس بود که مردم کشورش عمیقا به آیین بودا دلبسته‌اند و چشم‌انداز فرهنگی کشور به طور بنیادین ریشه در آموزه‌های بودایی دارد. او بر همین واقعیت تکیه کرد و نقد حاکمیت نظامی برمه را بر همین اساس استوار کرد چرا که خوب می‌دانست فقط از این طریق می‌تواند مشارکت عمومی مردم را در سرنگونی دولت جلب کند. در تایلند هم مواردی از این دست را می‌توان شاهد بود. این نمونه‌ها ثابت می‌کند که اگر دین و جریان دینی جامعه توسط رهبران باتدبیر هدایت شود عملا به نتایج مثبت منتهی خواهد شد. همان وضعیتی که در فیلیپین و برمه رخ داد در اندونزی هم تکرار شد. در این کشور احزاب و جریانات سیاسی، اسلام را همچون ابزاری برای بی‌اعتبار کردن حکومت سوهارتو به کار گرفتند و نتیجتا حکومت او را ساقط کردند. اما به نظر من استفاده از دین، عین راه رفتن روی لبه تیغ است. شما از نتایج مثبت استفاده از دین توسط آزاداندیشان و رهبران مترقی حرف زدید اما فراموش نکنید که امروزه در جهان اسلام مواردی را می‌توان سراغ گرفت که اسلام توسط مرتجعان فاسد و محافظه‌کار هم مورد استفاده یا سوء استفاده قرار گرفته است. این واقعیت را انکار نمی‌کنم. برخی از احزاب و گروه‌های فرقه‌گرا در جهان اسلام از دین استفاده و سوء استفاده می‌کنند. تاریخ اسلام مملو از منازعات فرقه‌گرایانه میان مسلمانان است. جهان معاصر هم به خوبی گواه این واقعیت است که برخی از حکومت‌های فاسد با کارت اسلام بازی می‌کنند تا خود را همچنان در چرخه قدرت حفظ کنند. بسیاری از رهبران جوامع اسلامی، تلاش می‌کنند اسلام را برای تأمین اهداف خود مورد استفاده قرار دهند. انور سادات در مصر، ذوالفقار علی بوتو در پاکستان، ژنرال ضیاءالحق در پاکستان، سرهنگ قذافی در لیبی و ژنرال سوهارتو در اندونزی از این جمله‌‌اند. در برخی از این موارد، استفاده از دین کاملا استثمارگونه و تمسخرآمیز است. مثلا ذوالفقار علی بوتو، زمانی برنامه مشهور به اسلامی‌سازی پاکستان را پیشنهاد کرد که پایگاه مردمی خود را در کشور از دست داده بود و مخالفان اسلام‌گرای او افکار عمومی پاکستان را تسخیر کرده بودند. پس از آن که ضیاءالحق در کودتای سال ۱۹۷۷ قدرت را در دست گرفت این فرآیند اسلامی‌سازی شدت بیشتری پیدا کرد اما دلیل واقعی آن این بود که به واسطه آن، بذر منازعات فرقه‌ای میان مردم افکنده شود و پاکستانی‌ها دچار تفرق و پراکندگی شوند. هیچ یک از این شیوه‌ها منجر به آن نشد که یک جامعه اسلامی مبتنی بر عدالت و برابری بنا نهاده شود. در موارد دیگر، از اسلام استفاده می‌شد تا اقدامات دولت‌ها در راستای توسعه سرمایه‌داری توجیه شود. یک نمونه از این موارد، استفاده‌ای بود که دکتر ماهاتیر محمد در مالزی از اسلام به عنوان بخشی از اخلاق کار سرمایه‌داری می‌کرد. اما بسیاری از این اقدامات ناکام ماند چرا که حکومت‌ها خود یا نالایق بوده‌‌اند یا ظالم و یا فاسد. به این ترتیب فکر می‌کنید شرط ضروری ایجاد یک مکتب پیشرفته اسلامی چیست؟ اصلا چنین چیزی اکنون امکانپذیر است؟ من شک ندارم که ما می‌توانیم قرائتی مدرن، مترقی و منعطف از اسلام داشته باشیم. نمونه‌های فراوانی را می‌توان نشان داد که چنین قرائتی در گذشته هم وجود داشته است. کافی است نگاهی به برخی از دوره‌های حکومت عباسیان، امویان و عثمانی‌ها و یا امپراطوری مسلمانان در اندلس بیندازید. برای این که چنان قرائتی از اسلام، امروز هم با موفقیت عرضه شود لازم است به واقعیات عینی جهان معاصر توجه کنیم و تنها در حسرت سوزناک گذشته غوطه نخوریم. تحقق چنین قرائتی از اسلام، بیش از هر چیز مستلزم آن است که فرهنگ سیاسی خاصی در جهان اسلام ایجاد شود که بر اساس آن نه فقط در حرف و لفظ بلکه در عمل، کرامت انسانی را پاس بدارد. لازمه بسط کرامت انسانی، وجود شرایط دموکراتیک است. در جوامع اسلامی کما بیش می‌توان نشانه‌هایی از تلاش برای دموکراسی را شاهد بود. اما واقعیت این است که به سختی می‌‌توان یک کشور مسلمان را یافت که حقیقتا دموکراتیک باشد. حتی برخی کشورها مثل عربستان و افغانستان بر حسب دلایل ظاهرا اسلامی به مقابله ایدئولوژیک با دموکراسی می‌پردازند. مسأله مهم این است که هیچ یک از این کشورها نمی‌‌توانند تعلیق دموکراسی در کشورشان را توجیه و مدلل کنند. آنها به اعتبار مخالفتی که با فرآیند دموکراسی به عمل آوردند در واقع آب به آسیاب کسانی چون ساموئل هانتینگتون می‌ریزند که معتقد است اسلام یک نظام اعتقادی نابردبار و ظالمانه است که با اراده جمعی مردم نمی‌تواند کنار بیاید. وانگهی، چنین کشورهایی اساسا از درک این نکته مهم عاجزند که اسلام در ذات خود دموکراتیک است و با تمام اشکال حکمرانی ظالمانه و استبدادی مخالف است. بر این اساس برخی از این حکومت‌های ظاهرا اسلامی، شاید بتوانند با توسل به برخی استدلال‌های ظاهرا اسلامی از بسط دموکراسی در جوامع‌شان جلوگیری کنند اما نهایتا اسلام و گفتمان اسلام سیاسی بساط ساختارهای سرکوب‌گر قدرت و حکومت ایشان را فرو خواهد ریخت. شما ادعا می‌کنید که قرن‌هاست در برخی کشورهای اسلامی، اسلام به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی یا مشروعیت‌زدایی حکومت‌ها تبدیل شده است. اما به رغم این واقعیت، هنوز هم بخش اعظم جهان اسلام وارد فضای دموکراتیک نشده است. به نظر شما چرا دموکراسی در جهان اسلام ریشه ندوانده است؟ چه موانعی برای ایجاد یک «اسلام مدنی» وجود دارد؟ این که چرا دموکراسی در اکثریت کشورهای اسلامی ریشه نگرفته است مسأله‌ای به غایت پیچیده است. قابل انکار نیست که بسیاری از جوامع اسلامی گرفتار فقر رقت‌باری هستند. این واقعیت، یکی از عوامل تأخیر در دموکراسی است. اما با این حال فقر نتوانسته است مردم را از پیگیری حقوق دموکراتیک‌شان بازدارد. تعلق‌خاطر مردم فقیر هند به دموکراسی، مؤید حرف من است. عامل دیگر که بلای جان کشورهای اسلامی است فقدان یک طبقه متوسط است که از آموزش صحیح برخوردار باشد و فهم اجتماعی هم داشته باشد به گونه‌‌ای که بتواند اصول دموکراسی را هم ایجاد کند و هم از آنها دفاع نماید. البته وجود یک طبقه متوسط قدرتمند یا تحصیل‌کرده، به تنهایی نمی‌تواند ضامن دموکراسی باشد. تجربه سنگاپور مؤید ادعای من است. در این کشور، یک طبقه متوسط گسترده و نسبتا متمول وجود دارد ولی همین طبقه متوسط به راحتی اجازه می‌دهد که دولت‌ها هر قدر که بخواهند در امور تجاری و بازرگانی این کشور مداخله کنند. سنگاپور نمونه شاخصی است از کشورهایی که طبقه متوسط قوی دارند اما به دولت‌هایشان اجازه می‌دهند این طبقه را به راحتی مهار و کنترل کنند. به نظر می‌رسد آنچه مورد نیاز است یک طبقه متوسط «خودبسنده» و «خوداتکا»ست. طبقه‌ای که صرفا زائده و دنباله دولت‌ها نیست بلکه متخصصان، بازرگانان و روشنفکرانش بدون ترس و واهمه‌‌ای از دولت ـ و البته بدون دلبستگی به آن دولت ـ قادرند در سیاست‌های عمومی کشور موضع‌ بگیرند و اعلام نظر کنند. این همان چیزی است که در جهان اسلام کمتر به چشم می‌خورد. یکی از دلایل آن، سیطره قدرت و استیلای رجال و نخبگان حاکم این کشورهاست. این دسته حکام بعضا نظامی هستند. بعضی از آنها نظامی هم نیستند و افراد عادی هستند اما به شدت تمایل دارند که همه چیز را در کنترل کامل خود داشته باشند. این حاکمان گاهی می‌کوشند با زیر سؤال بردن مشروعیت دموکراسی، حاکمیت تمامیت‌خواه و کنترل‌گرای خود را موجه جلوه دهند. بنا به استدلال ایشان، دموکراسی یک کالای وارداتی از غرب است و هیچ‌ جایی در جوامع اسلامی ندارد. متأسفانه در برخی از جوامع اسلامی، توجیه دینی این دیدگاه‌های ناصواب را علما به عهده می‌گیرند. همین مسأله یکی دیگر از موانع رشد دموکراسی در کشورهای مسلمان است. جای تعجب نیست که حکومت‌های خودکامه اغلب به نام اسلام، صورت عقلانی به خود می‌پوشانند چرا که خودکامگی سیاسی از صدر اسلام ـ یعنی ۵۰ سال پس از مرگ پیامبر (ص) ـ عارض حکومت‌های اسلامی شد. به این اعتبار در بسیاری از مقاطع، نظام‌های فقهی وظیفه توجیه قدرت مسلط و گاه ظالمانه حکام مسلمان را بر عهده داشته است. من فکر می‌کنم فقط نباید خود کشورهای اسلامی را بابت تأخیر در دموکراسی سرزنش کرد. حتی در تحقیقاتی که مؤسسه غیردولتی شما انجام داده است خود من شاهد بودم که نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌های موجود در جوامع مسلمان را تا حد زیادی به حوزه روابط بین‌الملل ربط داده‌‌اند. در مورد ابعاد بین‌المللی این مشکل هم کمی صحبت کنید. حق با شماست. شکی نیست که برای بررسی مسائل و مشکلات جهان اسلام، باید از یک زاویه دید دیگر هم بهره‌ برد. این زاویه دید جدید، زاویه دید جهانی است. اگر امروزه در جهان اسلام، خبری از دموکراسی و حقوق بشر نیست گناه آن را فقط نباید به گردن حکومت‌ها و حاکمان انداخت. البته بخشی از این گناه قطعا بر عهده ایشان است چرا که از ترس به خطر افتادن منافع‌شان، هرگز اجازه نداده‌‌اند دموکراسی به نحو کامل در کشورهای مسلمان بسط پیدا کند. اما با این حال سایر جهانیان هم در این فرآیند پیچیده سهمی دارند. کافی است بیاد بیاورید نقشی را که چندملیتی‌ها ـ اعم از کمپانی‌های نفتی یا سازمان‌های امدادی غرب ـ در کمک به رژیم‌های مستبد و نظامی جهان اسلام ایفا کردند تا این حکومت‌ها مردم خود را هر چه بیشتر به اسارت بگیرند و در حق‌شان ظلم کنند. کارنامه حقوق بشر در بسیاری از کشورهای عربی فوق‌العاده افتضاح است اما غرب همچنان به همکاری با آنها ادامه می‌دهد چون تصور می‌کند همکاری و مراوده با یک نظام غیرمردمی ـ ولو این که به حقوق بشر هم توجه چندانی نداشته باشد ـ آسان‌تر از مراوده با یک نظام دموکراتیک است. دلیل این که حکومت‌های غربی و شرکت‌های چندملیتی هیچ وقت تلاش جدی نکردند تا یک برنامه دموکراتیک را به کشورهای اسلامی و خصوصا عربی عرضه کنند همین است. به خاطر همین واقعیت است که هر جا در کشورهای اسلامی که نظام دموکراتیک بنا شده است ـ از زمان حکومت مصدق در ایران تا زمان اسلام‌گرایان ترکیه و الجزایر ـ می‌بینیم که مردم نه تنها فساد حاکمان سیاسی خود را محکوم می‌کنند بلکه همدستی زبونانه ایشان با کانون‌های قدرت غرب را هم سرزنش می‌کنند. از گفته‌های شما برمی‌آید که معتقدید مسیر حرکت به سمت اصلاحات دموکراتیک در جهان اسلام، مسیری به غایت سخت و دشوار است. اگر به قول شما جهان اسلام هنوز تحت سیطره قدرت‌های ناباب داخلی و خارجی باشد پس چطور می‌توان به ظهور یک مکتب جدید و پیشرو اسلامی امید داشت؟ آیا جنبش‌ اسلامی اصلاحات به آخر خط رسیده و هیچ راهی غیر از بنیادگرایی افراطی از نوع طالبان باقی نمانده است؟ از صمیم دل امیدوارم و دعا می‌کنم که این‌طور نشده باشد. البته همه شواهد و قرائن حکایت از این می‌کنند که الان این طور نشده است. فرآیند جهانی شدن از یک‌سو به جریان اصلاح و توسعه در جهان مدد رسانده است و از سوی دیگر مزاحمت ایجاد کرده است. جهانی شدن از طرفی به غارت منابع کشورهای ضعیف توسط کشورهای مرفه شمال منجر شده است و از طرف دیگر، الگوها و ساختارهای سنتی ارتباطات و تحولات را متحول کرده است. همین مسأله، چالش‌های جهان اسلام را پیچیده‌تر کرده است. در حال حاضر نسل رو به‌ رشدی از نویسندگان، روشنفکران و فعالان سیاسی ـ فرهنگی را در جهان اسلام شاهدیم که ذهنی گشوده و مترقی دارند. به برکت حذف صورت‌ها و کانال‌های سنتی ارتباطات و تعاملات، بازیگران تازه‌ای به صحنه آمده‌اند که در پی ایجاد تحولند. حاصل این تحول، مثلا این است که جمع کثیری از زنان روشنفکر مسلمان را می‌توان نشان داد که در برابر جزمیاتی که توسط علمای دین عرضه می‌شود جسورانه موضع می‌گیرند و آنها را به پرسش می‌کشند. اما این واقعیت‌ها به هیچ وجه به آن معنا نیست که جنگ مغلوبه شده است یا بازی به پایان رسیده است. در جهان اسلام، عناصر پرنفوذی از تفکر ارتجاعی وجود دارد ـ مثل تفکر طالبان ـ که البته دلیل ظهور و رشد آنها را باید در فساد فکری و سیاسی رژیم‌ها و نظام سیاسی جست. سخن پایانی من این است که اسلام یک واقعیت زنده و پویا برای جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر در جهان است. اسلام برای ایشان، هنوز مرجع تشخیص خوب و بد در زندگی روزمره است. چالش‌ اصلی برای مسلمانان زمان ما، این است که ثابت کنند گفتمان اسلام می‌تواند فضا و شرایطی بیافریند که امکان ظهور و رشد جامعه‌ای آزاد، بردبار و متکثر را فراهم آورد. جهان اسلام نیازمند راه‌حل‌های عاقلانه و دقیقی است تا از مشکلات روزمره زندگی انسانی خلاص شود. مشکلاتی نظیر فقر، بیکاری، بیسوادی، وابستگی اقتصادی، خشونت سیاسی، ارزش‌های نئوفئودالی و افراط‌گرایی مذهبی. مسائل و مشکلات جهان امروز این‌هاست و پاسخ آنها در ایجاد یک مکتب فکری مدرن و مترقی اسلامی است که به آداب دموکراتیک عمیقا پایبند باشد. چیزی که بیش از هر زمان دیگر مورد نیاز جهان اسلام است، فرهنگ زنده و درخشان «کرامت انسانی» است که منطبق با یکی از حیاتی‌ترین مفاهیم قرآنی است: شأن خلیفه‌اللهی انسان