شروح گفت و گو
یکپارچگی مسلمانان با جامعه غربی به معنی دست شستن از اصول اسلامی نیست
یکی از اندیشمندان و علمای برجسته اروپایی با اشاره به مسئولیت همه گروهها و طرفهای مربوطه در تحقق یکپارچگی مسلمانان با جامعه غرب، تصریح کرد، این یکپارچگی نباید به معنی دست شستن از اصول باشد
گفت و گو با : طارق رمضان، یکی از علمای برجسته اسلامی اروپا
——————————————————————————–
“طارق رمضان” در این گفتوگو به مباحث یکپارچگی جوامع مسلمان با جامعه اروپا، جوامع چند فرهنگی و مقتضیات آن پرداخته است.
دولت انگلیس مدعی است حملات تروریستی در لندن ارتباطی با سیاست خارجی لندن ندارد. رسانههای این کشور حس بیگانگی در جوانان مسلمانان با جامعه خود را مسئول این حملات دانستهاند و رهبران اسلامی تاکید دارند این بمبگذاریها ارتباطی به اسلام ندارد. به نظر شما چه اقدامی باید در این راه در پیش گرفت؟
در ابتدا باید گفت این واکنشهای تدافعی امری عادی به شمار میرود. آقای بلر ارتباطی میان حملات لندن و جنگ عراق نمیبیند. حرف وی شاید از دیدگاه اخلاقی درست باشد؛ چرا که نمیتوان این اقدام را به هیچ عنوان حتی به بهانه جنگ عراق توجیه کرد، اما از منظر سیاسی میان این دو قضیه ارتباط است. کار راحتی است که دم از درست یا غلط بودن کار زد. اما راهکار دیگر آن است که بدون هیچ بهانهجویی به علتها پرداخت و بررسی کرد که واقعاً اوضاع از چه قرار است.
گذشته از این، باید قدم دومی برداشت که در آن همه احزاب و گروهها مشارکت داشته باشند. ما مسلمانان باید از جانب خود دفاع کردن صرف را کنار بگذاریم و با مسئولیتهای خود در ارتباط با آموزشها و درک اسلامی آشنا باشیم. از سوی دیگر، دولت و جامعه نیز مسئولند و باید به آموزشهایی که به ما مسلمانان در این جامعه داده میشود، توجه کنند. این کار به یک شیوه و رویکرد جامع از سوی دولت نیاز دارد؛ رویکردی که تنها معطوف به زمینه امنیتی نباشد. مسلمانان با مشکلات مشابهی در سراسر اروپا مواجهند. در هلند پس از ترور “تئو ون گوک” مشکلاتی برای مسلمانان پیش آمده، در فرانسه شاهد اخراج و ممنوعیت ورود ائمه هستیم و این مسائل در انگلیس نیز وجود دارد. این کارها در راستای دفاع از حقوق بشر در اروپا نیست.
معمولا میان “میانهروها” و “اصولگرایان” اسلامی تفاوت قایل میشویم. نظر شما درباره این دو مقوله چیست، البته صرف نظر از کسانی که از نام اسلام برای توجیه اقدامات تروریستی خود استفاده میکنند؟
این که ما این گونه تقسیمبندیهای سادهلوحانه را نپذیریم، بسیار مهم است. در این تقسیمبندی ما از مردم میخواهیم یا مسلمانان را میانهرو و یا بنیادگرا بدانند. جامعه اسلامی نیز همچون جامعه اروپایی دارای مجموعهای از این مقولات است و دیدگاهها در آن متفاوت است.
از سوی دیگر مهم است که مسلمانان از هر مکتب فکری موضع روشنی درباره ابزارهای اسلام در قبال غرب اتخاذ کنند. در جوامع اسلامی افرادی هستند که از اسلام به گونهای یاد میکنند که دقیقاً در میان نومحافظهکاران غربی مشاهده میشود. این وظیفه همه ما اعم از مسلمانان و دیگر گروههای غربی است که درک کنیم این دو مقوله نشانه افراطگرایی است و باید با آن مبارزه کرد.
معمولا غربیها از جوانان مسلمان به عنوان دردسر یاد میکنند، اما شما دیدگاه مثبتی دارید و از تحولات عمیق و آرام در میان مسلمانان اروپا سخن به میان میآورید، منظور شما از این تحولات چیست؟
در ۱۵ الی ۲۰ سال گذشته نسل دوم و سوم اسلامی به درک بهتری درباره این که واقعاً اسلام چیست، رسیدهاند. این امر به معنی آن است که بتوان میان اصل و ماهیت فرهنگها به درک و تشخیص درست دست یافت و تفاوت میان سرمایهداری و مبانی اسلامی را فهمید. بسیاری در غرب براحتی میگویند که مسلمانان باید در فرهنگ ما ادغام شوند. اما این امر نباید به معنی دست برداشتن از مبانی اسلامی باشد. نکته اصلی که من بر آن تاکید دارم، این است که ارزشهای جهانی ما مسلمانان، ما را به سوی یکپارچگی با آن دسته از جنبههای فرهنگی اروپایی پیش میبرد که صحیح هستند.
در جامعه کنونی انگلیس شاهدیم که مسلمانان نسل دوم و سوم بر هویت خود تاکید دارند. به این که انگلیسی هستند و در عین حال مسلمان. آنها برای این که در حاشیه قرار نگیرند، حقوق خود را طلب میکنند. این امر نشان میدهد که آنها شهروندی خویش را پذیرفتهاند و جامعه را همچون خانه و کاشانه خود میدانند. زنان مسلمان نیز به یک اندازه به حقوق خود واقف هستند و بر آن پافشاری دارند.
وقتی سخن از یکپارچگی به میان میآید، از آن به یکی شدن با اجتماع یا شبیه شدن با آن تفسیر میکنند و برای این امر نیاز است که مسلمانان برای وارد شدن به صحنه اجتماعی از اعتقادات خود دست بردارند. نظر شما در این باره چیست؟
یکپارچگی و ادغام، مفهومی است که در کشورهای مختلف معانی مختلفی به خود میگیرد. در فرانسه یکپارچگی، یعنی یکی شدن و تشابه با جامعه. در این فرهنگ یکپارچگی یعنی این که مسلمانان همچون دیگر اعضای جامعه میاندیشند و مانند همه لباس میپوشند و چندان در معرض دید نیستند. مفهوم این امر در انگلیس به این شکل نیست. در این کشور میتوان ضمن حفظ هویت در جامعه ادغام شد. اما لازمه حفظ هویت در انگلیس به این گونه تفسیر شده که باید در میان افراد و جامعهای زندگی کرد که از یک تفکر و آیین هستند. مسئله چند فرهنگی در انگلیس مناسب است. اما معنی آن نیست که همه جوامع با هم درآمیزند، بلکه میتوانند به صورت جوامع مستقل در کنار یکدیگر زندگی کنند. البته این نکته خود مشکلآفرین است. در انگلیس جامعه چندفرهنگی رواج دارد، اما شهروندان در آن با مسلمانان ترکیب نشدهاند.
یکپارچگی یعنی این که هویت فرد حفظ شود و همه افراد جامعه با هم و در میان یکدیگر زندگی کنند. این امر یعنی این که باید دانست چگونه با اختلافات ظاهری کنار آمد. این کار راحتی نیست؛ نمیتوان بدون آموزش و دانش به این ادغام دست یافت؛ نمیتوان با نادیده گرفتن یکدیگر به جامعه متحد و چندفرهنگی دست یافت.